فارغ از اینكه اصطلاح «سبك زندگی» در فرهنگ واژگان آیتالله خامنهای تازگی دارد یا نه، آنچه كه در كشور ما از آن به عنوان سبك زندگی یاد میكنند، از همان آغاز رهبری ایشان یا حتی قبلتر از آن دغدغهی ایشان بوده است: «بنده زمان رياستجمهورى در شوراى عالى انقلاب فرهنگى قضيهى طرح لباس ملى را مطرح كردم و گفتم بياييد يك لباس ملى درست كنيم […] عربها لباس ملى خودشان را دارند، هندىها لباس ملى خودشان را دارند، اندونزىيايىها لباس ملى خودشان را دارند […] من و شما كه ايرانى هستيم، لباسمان چيست :؟ (بيانات در ديدار جمعی از جوانان استان همدان17/4/1383)
اینگونه دغدغهها نسبت به «روش زندگی» در اوایل رهبری آیتالله خامنهای بیشتر از پیش نمایان گشت. نگاهی گذرا به نامگذاری سالهادر دههی هفتاد شمسی نشان میدهد كه ارتقای فرهنگ عمومی در كشور برای ایشان اهمیتی فوقالعاده داشته است. انتخاب نامهایی همچون «وجدان كاری، انضباط اجتماعى»، «انضباط اقتصادى و مالی» و «صرفهجویی» ناظر بر آسیبشناسی جامعهی آن روز ایران بود؛ آسیبهایی همچون زيادهروى و نابودكردن اموال عمومى و اموال شخصى و نیز ريخت و پاش و اسراف. در این میان نامهایی مانند «حركت به سوى اصلاح الگوى مصرف» و «همت مضاعف و كار مضاعف» برای نسلهای جوانتر جامعهی ایرانی آشناتر است. البته انتخاب نام سال، تنها زمینهی طرح این بحث برای رهبری نبود، بلكه ایشان در سخنرانیهای مختلفی در این سالها به مسائلی مثل آپارتماننشینی، معماری، اصلاح موی سر، شیوهی راهرفتن، كتابخوانی، الگوى مصرف وسايل زندگى، مُد و … نیز پرداختهاند.
ساموئل هانتینگتون در كتاب «چالشهای هویت در آمریكا» موفقیت نظام سیاسی آمریكا را در هویتسازی علیرغم حضور افراد متعدد خارجی با رسوم، اعتقادات و فرهنگهای متفاوت و بعضاً متضاد، آمریكایی كردن (Americanization) آنها میداند.
در شرایط حساس كنونی منطقه و جهان و علیرغم همهی تهدیدها و تحریمهای تحمیلی علیه ملت ایران و شرایط اقتصادی و … چرا رهبر انقلاب این موضوع مهم را متن تمدنسازی نوین اسلامی میدانند؟ چرا ایشان دغدغهی سبك زندگیرا با این كیفیت بیان میكنند؟ برای یافتن پاسخ لازم است كه دو وجه این سخنان را بررسی كنیم:
۱. وجه ایجابی:در جمع دانشجویان استان کرمانشاه،رهبر معظم انقلاب ، هدف اصلی و میانهی انقلاب اسلامی ایران را «تشكیل جامعهی اسلامی با همهی خصوصیات و شاخصهایش» عنوان كردند؛ جامعهای كه قرار است الگویش را سرِ دست بگیرد و در این آشفتهبازار بینالمللی و منطقهای به همگان نشان دهد.
به نظر میرسد كه در عمر بیش از سی وچند سالی که از انقلاب اسلامی ایران میگذرد و با وجود همهی سختیها و فشارها، ایران اسلامی توانسته است ساختار و چهارچوب خوبی را برای پیشرفت خود بسازد. در زمینهی سیاسی ما اكنون به ثبات و اقتدار سیاسی در داخل و اثرگذار در عرصهی بینالملل رسیدهایم. پروژهی « مهار ایران» كه با وقوع بیداری اسلامی رنگ و بوی جدیدی یافته، حاكی از این امر دارد. در عرصهی علم به استناد پایگاه استنادی اسكوپوس در سال ۲۰۱۲ میلادی، حائز رتبهی نخست در منطقه و شانزدهم در دنیا هستیم. همچنین با توجه به ظرفیتهای طبیعی، زیربنایی و انسانی كشورمان، ابزار مناسبی را با توجه به ساخت و اسكلت محكم نظام در اختیار داریم. حال نوبت به طراحی و ساخت بنای مورد نظر است، اما چه بنایی و با چه معماری باید برای این اسكلت طراحی نمود؟ «آن چيزهایى است كه متن زندگى ما را تشكيل میدهد؛ كه همان سبك زندگى است.»
اگر ما سبك زندگی را تنها بحثی ذیل فرهنگ ندانیم و نقش آن را در تمدنسازی فهم كنیم، با توجه به ظرفیتهای فوق به موقعیتی رسیدهایم كه باید برای طراحی بنای تمدن خود برنامهریزی كنیم. حال كه باید راه نوینی را برای خود و همگان باز كنیم، آیا میتوانیم از چگونه زندگیكردن مردم بگذریم و تنها به انتقال گفتمانها و آرمانهای خود بسنده كنیم؟ مردم برای معیشت و معاش خود نیز نیاز به الگو دارند.
۲. وجه سلبی:
۲.۱ساموئل هانتینگتون در كتاب «چالشهای هویت در آمریكا» موفقیت نظام سیاسی آمریكا را در هویتسازی علیرغم حضور افراد متعدد خارجی با رسوم، اعتقادات و فرهنگهای متفاوت و بعضاً متضاد با تمامی جهان خاكی و در یك كلمه «آمریكایی كردن» (Americanization) آنها میداند. به این معنا كه ما با دین شما، مذهب شما، رنگ پوست و موی شما كاری نداریم؛ فقط آمریكایی زندگی كنید، حتی اگر مسلمان هستید. هانتینگتون معتقد است كه تداوم جامعهی آمریكا در پرتو فرآیند آمریكاییكردن ممكن میشود؛ با این استراتژی كه در مدل مركز-پیرامون یا شمال-جنوب و برای افزایش حداكثری عمق استراتژیك آمریكا باید وارد زندگی پیرامونیها و جنوبیها نیز بشود.
سبك زندگی آنقدر به روبنا و ظواهر زندگی انسانها میپردازد كه اغلب ما معتقد نیستیم یا حتی فراموش میكنیم كه دارای لایههای عمیقتر تئوریك نیز هست. غفلت از مبانی، خود را در استفاده از روشهایی نشان میدهد كه یا سكولاریسم پنهان است یا تقلید.
•
تفكیك سبك زندگی از اعتقادات و دین -به عبارتی سكولاریزه كردن سبك زندگی- مهمترین دستاورد نظام سلطه بوده كه مرزهای آن به جامعهی آمریكایی محدود نمیشود. با این منطق بوده كه «فرهنگ مهاجم» غرب خود را تبدیل به «فرهنگ غالب» كرده است. وقتی انسانهای بسیاری در خارج از مرزهای آمریكا، آمریكایی زندگی میكنند، ایالات متحده میتواند به عنوان عمق استراتژیك خود روی آنها حساب كند. موفقیتی كه آمریكاییها نتوانستند با قدرت نظامی و سیاسی خود به آن دست یابند، با آمریكایی كردن زندگی بسیاری از مردمان جهان برایشان فراهم آمده است. جوزف نای، نظریهپرداز «قدرت نرم» معتقد است كه آمریكا در دیپلماسی عمومی خود با دو بازوی رسانهای و آموزشی، رؤیاها و انتخابهای جهانیان را میسازد.
بنابراین چه ما به دنبال تمدنسازی باشیم و چه نباشیم، حداقل برای حفظ هویت خود باید روش زندگی متناسب با اعتقاداتمان را ارائه دهیم وگرنه آمریكاییشدن دیر یا زود سرنوشت ما هم خواهد بود.
۲.۲نگاه آسیبشناسانه به وضعیت فرهنگی و بهخصوص سبك زندگی كنونی ایرانیان، ما را وامیدارد تا مشكلات فرهنگی خود را تنها ناشی از تهاجم فرهنگی نظام سلطه نبینیم. مشكلات جامعه را باید بهدرستی شناسایی كرد و مجرای اصلاح آن را نیز روشن نمود. بسیاری از ما این نكته را در نقد وضع موجود لحاظ نمیكنیم و كاستیها و آسیبهای خود را در حوزهی رفتارها و هنجارهای فرهنگی، به مسائل سیاسی یا اقتصادی و بینالمللی «فرافكنی» میكنیم.
شاید سبك زندگی آنقدر به روبنا و ظواهر زندگی انسانها میپردازد كه اغلب ما معتقد نیستیم یا حتی فراموش میكنیم كه دارای لایههای عمیقتر تئوریك نیز هست. غفلت از مبانی، خود را در استفاده از روشهایی نشان میدهد كه یا سكولاریسم پنهان است یا تقلید. علت هر دو اینها هم سطحینگری است. گروه اول بر این خیال میزیند كه اسلام را در عصر جدید، نونوار میكنند و گروه دوم ناخواسته دین را قربانی سبك زندگی غربی میكنند.
رهبر انقلاب اسلامی پیوسته در سخنان خود، بستر و ضرورت و جایگاه بحث سبك زندگی را در جمهوری اسلامی مشخص کرده اند. و برای نشان دادن نقشهی راه این مسئله، به چند ملاحظهی مهم اشاره نموده اند. ایشان تفسیری توحیدی از زندگی و سبك زندگی بر مبنای خدامحوری را متفاوت از سبك زندگی انسانمدارانهی غربی دانستند.چرا برخی از بخش های کشورمان طلاق زیاد است؟
• چرا در برخی از بخش های کشورمان روی آوردن جوان ها به مواد مخدر زیاد است؟
• چرا صلحه رحم در بین ما ضعیف است؟
• آپارتمان نشینی چقدر برای ما ضروری است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتی دارد که باید آن ها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت کنیم؟
• الگوی تفریح سالم چیست؟
• طراحی لباسمان چطور؟
• مساله ی آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟
• چرا پشت سر یکدیگر حرف می زنیم؟
• حقوق افراد را چقدر رعایت می کنیم؟
• چرا در بین بسیاری از مردم ما مصرف گرایی رواج دارد؟ آیا مصرف گرایی افتخار است؟ مصرف گرایی یعنی این که ما هرچه گیر می آوریم، صرف اموری کنیم که جز ضروریات زندگی ما نیست.
• چه کنیم که حق همسر و حق فرزندانمان رعایت شود؟
• چه کنیم که طاق و فروپاشی خانواده، آن چنان که در غرب رایج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟
• چه کنیم که زن در جامعه ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگی اش محفوظ بماند، هم بتواند وظایف اجتماعیش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعی و خانوادگی اش محفوظ بماند؟ چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا یکی را انتخاب کند؟ این ها جز مسائل اساسی ماست.
• حد زاد و ولد در جامعه ما چیست؟
• چرا در بعضی از شهر های بزرگ، خانه های مجردی و جود دارد؟ این بیماری غربی چگونه در جامعه ما نفوذ کرده است؟
• تجمل گرایی چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدر ش بد است؟ چقدر ش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟
این ها یک فهرستی از آن چیزهایی است که متن تمدن را تشکیل می دهد. قضاوت درباره ی یک تمدن، مبتنی بر اینها ست.نمی شود یک تمدن را به صرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، قضاوت کرد و تحسین کرد، در حالی که در داخل آن،این مشکلات فراوان، سراسر جامعه و زندگی مردم را فرا گرفته.اصل اینهاست، آن ها ابزاری است برای اینکه این بخش تامین شود، تا مردم احساس آسایش کنند، با امید زندگی کنند، با امنیت زندگی کنند، پیش بروند، حرکت کنند، تعالی انسانی مطلوب پیدا کنند.
حجتالاسلام نخاولی:
حیات طیبه؛ مفهوم اصیل سبک زندگی / دین، انسان و زندگی؛ مولفههای پایهای
البته فقط کلمه از آن طرف آمده است. مفهوم و محتوای سبک زندگی با یک تفاوت اساسی تحت عنوان «حیات طیبه» در فضای دین اسلام وجود دارد. این تفاوت عبارت است از اینکه؛ در غرب هدف از سبک زندگی این است که چگونه با بهترین انتخاب حداکثر رفاه و لذت را به دست بیاوریم، اما حرف سبک زندگی اسلامی در محیط امروزی این است که نگاهمان را نسبت به زندگی باید تغییر دهیم. در نگاه اسلام سبک زندگی سه مولفهی پایهای دارد که بنیان سبک زندگی را می سازند؛ «دین، انسان و زندگی» و ما اینها را باید در نگاه خودمان تعریف کنیم.
عمده کسانی که بعد از فرمایشات رهبر معظم انقلاب در سبک زندگی قلم زدند سبک زندگی را به فضای رفتار محدود کردند. اگر این نوشتجات را دوباره مرور کنید میبینید که از منظر این عزیزان سبک زندگی فقط رفتار است، مثلا در فضاهای غیر دینی چیزی که مطرح می شود این است که چگونه غذا بخوریم که چاق نشویم و سالم بمانیم. عمدتا رژیم های غذایی! و کسانی هم که به اصطلاح در فضاهای دینی تنفس می کنند مثلا می گویند: سبک زندگی اسلامی، شاخه تغذیه، غذا خوردن، رفتارهای غذایی. این همان آداب غذا خوردن است که باز هم رفتار است. در حالی که آن مقداری که من از واژه ی سبک زندگی دریافت کرده ام سبک زندگی «سَبک» رفتار است نه خود رفتار.
اخلاق؛ پایه رفتار ما در زندگی
مثل کلمه اخلاق. اخلاق چیست؟ دو تعبیر وجود دارد. مثلا گاهی می گویند انسان باید اخلاق داشته باشد. یعنی چه کار کند؟ غیبت نکند، تهمت نزند، مردم آزاری نکند. اینجا اخلاق را دارند با رفتار تعریف می کنند در حالی که اخلاق رفتار نیست. یک تعبیر دیگر این است که می گویند: یک فرد اخلاقی کسی است که به دیگران کمک می کند. تفاوتش با جمله ی قبلی چه بود؟ یکی رفتار های حداقلی بود دیگری رفتار های حداکثری. یک سری رفتارهای واجب و حرام داریم و یک سری رفتارهای مستحب و مکروه. مثلا فلانی مال حرام نمی خورد. گوشت خوک نمی خورد! اما یک وقت میگویند: فلانی بدون «بسم الله» غذا نمی خورد. «بسم الله» گفتن مستحب است. این تعریف، یک نوع تعریف از اخلاق است؛ تعریف با «رفتار»! حال سوال پیش می آید که این تعریف با «فقه» چه تفاوتی می کند. جواب این است که منظور ما از اخلاق رفتار های «حداکثری» است نه حداقلی. علم فقه عهده دار اخلاق حداقلی و به عبارتی «باید ها و نباید های رفتاری» است.
این یک تعریف از اخلاق است، اما این تعبیر از اخلاق تعبیر ناقصی است. طبق آنچه من به آن رسیده ام، اخلاق به حسب اخلاق بودنش «خود» رفتار نیست بلکه «پایهی» رفتار است. «سبک رفتار» است. یعنی به عنوان مثال چه اتفاقی می افتد که این آدم کمک می کند یا مال حرام نمی خورد؟ این اتفاق همان پایهای است که رفتارها را شکل می دهد. آن پایه چیست؟ این مثال را دقت کنید.
فکر و اندیشه، سازنده اخلاق است
فرض کنید با دوستان و خانوادتان می روید شمال. بعد در مسیر یک آقا و خانم هم پشت سر شما نشستند و دو تا بچه دارند که اتوبوس را روی سرشان گذاشتند. سر و صداهای مختلف می کنند، مزاحم شما می شوند و این پدر و مادر هم عین خیالشان نیست. چه فکری در شما ایجاد می شود؟ اینکه آن پدر و مادر آدم های بی مسئولیتی اند. آدم های بی خیالی اند. خودخواه هستند و …
این را داخل پرانتز بگویم: یک انسان از صبح تا شب به طور متوسط بین 20 تا 30 هزار فکر به ذهنش می رسد. اما به خیلی از این فکرها توجه ندارد. به طور متوسط خطورات فکری هر دو ثانیه است. ولی هیچ کس به این امر توجه نمیکند. افکاری ما داریم که خودمان متوجهش نیستیم. افکاری که به آنها می گویند افکار پنهان و این افکار 7 قسمت از 8 قسمت فکر ماست. یعنی از هر 10 فکر، ما متوجه یک فکر هستیم. هیچ کار و عمل و واکنشی در انسان نیست الا اینکه پشت صحنه اش یک یا چند فکر است. کار «محاسبه» همین است. ارزیابی مسائلی که از ذهن عبور میکند.
برگردیم به مثال خودمان؛ در آن اتوبوس شما نسبت به این خانم یا آقا چه فکری کردید؟ نسبت به این بچه ها چه چیزی به ذهنتان می رسد؟ بچه های بی تربیتی هستند و … پشت سر این فکر چه حسی در شما پدید می آید؟ حس نفرت، عصبانیت، خشم و … پشت سر این حسی که به وجود میآید چه رفتاری ایجاد میشود؟ مثلا اگر بخواهد به چیپس شما دست بزند چه می شود؟ …
حالا اتوبوس در طول مسیر نگه می دارد و بچه ها خیلی سریع پیاده می شوند. آن کسانی که فکر می کردید پدر و مادر این بچه ها هستند می آیند خطال به همه مسافران اتوبوس می گویند: «ببخشید، بچه ها حضور داشتند و نمی شد جلوی آنها صحبت کرد… من شوهر خاله این بچه ها هستم. پدر و مادرشان چند روز پیش در یک تصادفی جلوی چشمشان آتش گرفتند و سوختند. بچهها تعادلشان به هم خورده است. با روانپزشک صحبت کردیم گفت: اینها را چند روز ببرید بیرون شهر تا روحیه شان بهتر شود. به همین خاطر ما از شما عذر خواهی می کنیم.»
اتوبوس راه می افتد. حالا چه فکری در ذهن شماست؟ این خانم و آقا چه قدر با احساس و دلسوز و فداکاراند. در مورد بچه ها چه فکری می کنید؟ چه بلایی سرشان آمده است، آینده شان چه می شود، به لحظ روانی چه اتفاقی برایشان می افتد. حالا چه رفتاری نشان می دهید؟ اگر به چیپس شما دست بزند چه کار می کنید؟ …
سوال اصلی اینجاست که در این بین چه اتفاقی افتاد که رفتار شما عوض شد؟ جواب ساده است؛ فکر شما نسبت به این ماجرا عوض شد…
«مبنای تغییر رفتار تغییر خلقیات است و مبنای تغییر خلقیات تغییر فکر است.آن مقداری که من از سبک زندگی دریافت کرده ام این است که؛ سبک زندگی مجموعه رفتارها به علاوه مبانی - البته مبانی خُلقی - رفتاری است.
یک مثال دیگر بزنم. شما پیش من میآیید و مقداری پول نیاز دارید. من آن مقدار را دارم و به آن پول هم نیازی ندارم اما می گویم نه! نمیدهم! چرا؟ چون خسیس و بخیل هستم. بُخل چه کار می کند؟ رفتار ایجاد می کند. پس ببینید! رفتار ما «ریشه» در خلقیات درونی ما دارد. خلقیاتی که «پایه» رفتار ماست. کسی که حرام می خورد خُلق لذت طلبی دارد. سبک رفتار بر اساس نوع این خلقیات شکل می گیرد. یعنی شما اگر این لایه را نتوانید تغییر بدهید رفتار یا اصلا ایجاد نمی شود یا اگر ایجاد شود پایدار نیست و اگر هم پایدار باشد عمق ندارد.
یکی از دوستان تعریف می کرد و می گفت: «رفته بودیم به یک مدرسه. اتفاقا بازرس آموزش و پرورش هم آمده بود. ناظم مدرسه می گفت: بچه ها بدوید بروید نماز! سریع که بازرس آمده است. بعضی از بچه ها می گفتند: ما وضو نگرفته ایم. ناظم می گفت: حالا بروید نماز بخوانید بعد وضو می گیرید!»
ببینید؛ این فرد دارد ریا و نفاق را در بچه ها نهادینه می کند. شما اگر برای رفتار مبنا درست نکنید رفتار ها از این سه حالت خارج نیست: «یا ایجاد نمی شود، یا پایدار نیست، یا عمیق نیست.» بارها دیده اید بچه ها به بلوغ که می رسند، نماز و روزه و واجبات را به درستی انجام می دهند اما وقتی که می روند دانشگاه عوض می شوند. این عوض شدن نتیجه «انتقال» یک رفتار به شخص، بدون مبنا است. وقتی نگرش سازی ها و خُلق سازی ها ایجاد نشود رفتار، ناپایدار می شود. طرف یک عمر نماز می خواند اما به ناموس مردم هم چشم دارد.